در حالی که مصیبت از دست دادن عزیزی برای هرکس، بقدری سنگین است که ندای آسمانی برای تسّلای خاطر او، آیه استرجاع میخواند. از استحکام قلب عزیزان در شگفتم که این همه، شریک غم همه خانوادههای داغدار حوزههای انتخابیه میشوند، اما کماکان، قلبشان سالم، محکم و پابرجاست! از اردیبهشت 1394 تا اسفند آن، هنوز ده ماه تمام باقیست. اما گویی، این زمان، برای آرزومندان وصال بهارستان، زمان پر فاصله ای نیست.
از هم اکنون در شهرها، بخش ها و روستاهای مناطق مختلف کشور، هنگامهای برپاست تا کلید گنج مقصود حاصل آید! اما چه میشد، اگر در این میان، حداقل، دنیای مردگان آسوده میماند و فاتحه نصفه و نیمه ای که با حضور برخی در مجالس ترحیم و عزا برای آنان قرائت میشد، با اغراض سیاسی در نمی آمیخت. چه میشد اگر به همان وعده مرسوم به زندگان، قناعت میشد که از هزار مورد هم، یکی وفا نکند؟ اما ظاهرا و تا اطلاع ثانوی کاری نمیشود کرد، وعده خوبان است!
برنامههای انتخاباتی و راهکارهای مربوط به آن برای زندگان است نه متوفیان. مجالس ترحیم، آخرین وداع ما، با عزیزانی است که دیگر در میان ما نیستند. دست آنان برای همیشه از اغراض سیاسی و زندگی ما بدور است. آنان دیگر، به گذشته ما تعلق دارند. راه مجلس، نه از مسیر مجالس ترحیم و نوازش احساسات خانوادههای داغدیده، بلکه از میان برنامههای پویا و راهکارهای زندگی می گذرد.
نمایندگی و مجلس، مفهومی رو به آینده است و طبعاً سازوکاری لازم دارد که جنسی از آینده و زندگی داشته باشد. کاندیدایی که در همه مجالس ترحیم و عزا، پلاکارد تسلیت بدست، از کثرت قیام و قعود به پای همه، به درد زانو گرفتار آمده است، چه عنوانی جز، عوامفریب دارد؟ صحنههای دست به سینه و نگاه التماس آمیز آنها در گذرگاههای مساجد، چشم در چشم مداحان مجالس ترحیم برای بردن اسمی از آنها،تلخ ترین طنز زندگی سیاسی آنان را به نمایش میگذارد. شعور عمومی جامعه از اینهمه پایین آمدن ارج وقرب انسانها آزرده است. قیمت آرزوهایت را میدانی قیمت خود را هم بدانی خوب است. ارج وقرب تو بالاتر از آنست که در گرو آمال کوچک قرار گیرد.
خویشتن، نشناخت مسکین آدمی، از فزونی آمد وشد در کمی.
خویشتن را آدمی، ارزان فروخت، بود اطلس خویش بر دلقی، بدوخت.
قیمت هر کاله میدانی که چیست، قیمت خود را ندانی ابلهیست
بهتراست ازاین نمایشها ی نخ نما در تمنای وصال رای به آرزوهای حقیر دست برداشت و معادلات چند مجهولی مشکلات جامعه زنده را پیش رو گذاشت. جامعه آگاه، قدردان کسانی است که تدبیری برحل این مشکلات دارند. هرسال کثیری، جویای زندگی، مسکن، ازدواج و اشتغال است. صنعت و تولید ما به طریق قدرتهای نو ظهور و قواعد تجارت جهانی هدف قرار گرفته است، قیمت ارزاق، انرژی، پوشاک، خوراک.... سالهاست که همچون گهواره پر نوسان، دچار بیقراری گشته است و معلوم نیست که قوام و قرار آن در نقطه ای معین، کدام قراراز زندگی مردم خواهد گرفت.
حاشیه نشینی و عوارض آن در اغلب شهرها در حال غلبه بر متن است، فساد و رانت، گویای آمار واعدادی نگران کننده است، در حالی که میزان تولید دانش ودانایی در جهان هرسال، دو برابر میشود، میگویند، هیچکدام از دانشگاههای ما در ردیف سیصد دانشگاه برتر جهان قرار ندارد، صاحبنظران دانشگاهی، در کنار سایر فسادها و اختلاسها از فساد علمی هم گفتگو میکنند، در حالی که موج سوم و قواعد جدید دانایی،حاکمیت خود را برهمه ابعاد زندگی، تولید، توزیع، ارتباطات، صنعت، کشاورزی و....تحمیل کرده است، میگویند نظام اداری ما یکی از کم شتابترین و پرهزینه ترین حجم دولتی با کمترین میزان بهره وری را دارد، سیستم تولید ما حتی به مدد تعرفههای سنگین گمرگی هم قادربه رقابت با کالاهایی نیست که با هزاران کیلومتر فاصله از ما و قیمتهای ارزانتر در مرزها تحویل میشوند.
استانی و محلی هم اگر نگاه کنیم مشکلاتمان یکی دو تا نیست، که حل آنها از دولت، مجلس و بدنه تصمیم گیری و اجرایی مورد انتظار است و نسخه و درمان هیچکدام را هم در مجالس ترحیم و عزا نمی پیچند. ارائه راهکار مناسب برای یک مورد از این دهها مشکل، میتواند خلعت نمایندگی را بر قامت هر مرد و زنی مبارک جلوه دهد وگرنه اعلام تسلیت از طرف کاندیدای نمایندگی در همه مجالس ترحیم، گرهی از کار مردم نمی گشاید. جامعه آگاه، بیش از این را طالب است. بهتراست عزیزان، قدری تعقل فرمایند و گلیم برنامه به وسعت مشکلات، بگشایند. در آن صورت شاید لازم نباشد که در همه مجالس عزا، این همه، خود را واله و شیدا کنند. بدین راه و روش، میرو که با دلدار پیوندی.
مالک رضائی
گروه سیاسی بهار نیوز