برای علی و حمید محمدرضایی: فراق 31 ساله!
برای علی و حمید محمدرضایی:
فراق 31 ساله!
سی و یک سال یعنی یک عمر. آن هم عمری که هر ساعت و ثانیهاش سی و یک سال است. ثانیههایی که یک مادر و یک پدر درونشان را پر از آشوب کرده است. آشوبی که دغدغههای انتظار را معنی میکند. علی که میدانست عملیات کربلای چهار، راه بی بازگشت و انتخابی آگاهانه و مسوولانه است، به پایش که مصنوعی بود نه، بلکه باور سالها انتظار پدر و مادر چشم انتظارش را هم پشت سر گذاشت و به هیچ بهانهای بها نداد تا رسیدن به آرزویی که هنوز هم پس از سه دهه، آرزویش در دل بسیاری از رزمندگان جامانده از قافلهی مجنونان لیلی، مانده است.
علی در کربلای چهار و با پای جامانده در غرب، به آبهای گرم جنوب زد. به اروند که میعادگان عاشقان بینام و نشان امامشان بود. او میدانست که راه راه بیبرگشت است و انتظار برای منتظرانش، انتظاری سخت، اما دل را به دریا زده و دریا را شرمندهی قامت بلند ایستادگیاش ساخت.
علی که به آب زد، آب چشمان بیرمق پدر و مادرش تمام دجله و کارون را شرمندهی خود ساخت. زلال چشمانی که سی و یک سال جاری بود تا دلداگی ایستادگانی را به تصویر بکشد که پای اعتقاد و ایمان خود ایستادند تا امروز شاهد ایستادگی ملت بزرگ ایران در برابر همهی نا عدالتیهای زمانهشان باشند.
علی که رفت، اسلحهاش زمین نماند و حمید برادر پا به رکابش بود که اسلحهی او را برداشت تا ادامه دهندهی راه پر فراز و نشیب او و مجری وصایایش باشد.