25 اسفند سالروز عروج شهید مهدی باکری، ملقب به «سردار بی تن»، اسوه پاکی و درستی و مجسمه صداقت است. // شهیدی که سالروز شهادتش بنام روز شهرداران نام گرفته است را بهتر بشناسیم
يكشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۱۱ ق.ظ
شهید باکری، سردار بی تن
25 اسفند سالروز عروج شهید مهدی باکری، ملقب به «سردار بی تن»، اسوه پاکی و درستی و مجسمه صداقت است.
مهدی جان! بارها شنیده و خوانده ایم که اجر مجاهدان در راه خدا بسیار است، و راستی چه اجری بالاتر از شهادت که آرزوی دیرینه ات بود.
مهدی جان ! گفته بودی دعا کنید خداوند شهادت را نصیب کند؛ نمی دانم دعای ما بود یا دسترنج مجاهدت؛ شهید شدی و چه شهادتی، همچون مولایت بی تن و بی قبر و الحق که شهادتی چنین فقط شایسته برگزیدگانی چون توست.
مهدی جان! جمله ات ورد زبان ماست «خدایا مرا پاکیزه بپذیر»؛ چه پاکی ای بالاتر از اینکه شهردار باشی و خانه گل آلود پیرزنی را با دستان خودت تمیز کنی؛ چه پاکی ای بالاتر از اینکه فرمانده لشکر باشی و کفش سربازت را واکس بزنی بی آنکه سرباز تو را بشناسد.
راستی بر ما بگو تو کیستی! تو از جنس مایی و ما نیز از جنس تو! ما به نداشته هایمان می بالیم و فخر می فروشیم و داعیه سروری داریم و تو با دل دریایی و مقام و جبروتت که گلستان بودی، اما مست بوی دل انگیزت نشدی.
مهدی جان ! در وصیت نامه ات نوشته ای «خدایا! چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانی ام؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم»؛ تو اگر چنین خوف داری پس وای به حال ما.
مهدی جان! همرزمانت خاطراتی از تو نقل می کنند که باورش بسیار سخت است؛ صفا و صمیمیت و خلوص ات به افسانه ها می ماند؛ برخی از این خاطرات آن چنان لطیف و احساسی هستند که نمی توان باور کرد، سرداری کار کشته، جنگی و سلحشور چنین احساسی لطیف و قلبی رقیق داشته باشد.
سرداری که حاضر می شود لباس های افراد زیر دست خود را بشوید، برایشان سفره پهن کند، آب یخ می آورد، چایی می ریزد، و زمانی که حمله می شود، جلوتر از همه رزمندگان حرکت می کند، به قلب خطر می رود، برای اینکه هم رزمانش آسیبی نبینند، سینه سپر می کند.
یکی از همرزمانت که مدت ها در کنار تو در جبهه ها جنگیده است، می گوید: سردار باکری در طول زمانی که در جبهه بود، کسی عصبانیتش را ندید، اضطراب و تشویش هرگز بر او مستولی نشد، در تمام حمله ها و شرایط سخت و دشوار، کسی کلامی ناشی از عجز و درماندگی از او نشنید، حتی زمانی که برادرش حمید در مقابل چشمانش به شهادت رسید، اعتماد به نفس، وقار و آرامش خود را از دست نداد.
اخلاص، تواضع، فروتنی و پرهیز از خودنمایی از ویژگی های منحصر به فرد شهید باکری است به طوری که همه همرزمان آن شهید بزرگوار این حالات را جزو خصوصیات ذاتی مهدی باکری می دانند.
عشق به امام خمینی، ذوب در ولایت، شیفتگی در مقابل مکتب امامت و ولایت، علاقه بیش از حد به سالار شهیدان امام حسین، توجه و دقت در انجام فرایض دینی به ویژه نماز اول وقت از دیگر خصوصیاتی است که همرزمان شهید باکری به این خصوصیات او ایمان دارند.
امانتداری، صداقت، دقت در حفظ بیت المال، خوش خلقی، گشاده رویی این شهید بزرگوار موجب شده بود تا تمام کسانی که نام و آوازه او را شنیده بودند، آرزو کنند حداقل یک بار او را ببینند.
سردار شهید باکری جوانی بود مثل دیگر جوان های ایران، همه چیز برای پیشرفت و ترقی او فراهم بود، از هوش و استعداد زیادی در تحصیل برخوردار بود، او می توانست مانند خیلی ها زندگی آرام و بی دغدغه ای داشته باشد، ولی مگر می شود باکری بود، ولی دغدغه مردم مظلوم و بی گناه را نداشت، مردمی که بی هیچ جرمی تنها به دلیل ابراز عقیده و خواندن نماز و یا طرفداری از یک مجتهد روانه سیاهچال های ساواک می شدند و عمر و جوانی شان به باد فنا می رفت.
**کودکی و جوانی شهید باکری
مهدی باکری سال 1333 در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان به دنیا آمد؛ پدرش کارگر کارخانه قند میاندوآب بود، در دوران کودکی، مادرش را از دست داد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان برد، و در دوره دبیرستان همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک، وارد جریانات سیاسی شد.
او پس از گرفتن دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد، از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود، او برادرش حمید را نیز به همراه خود به تبریز آورد.
شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه امام خمینی در حالی که در تهران افسر وظیفه بود، از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیت های گوناگونی را در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد، پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
باکری همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت که مردم ارومیه خاطرات بسیار شیرینی از مردمداری، مسوولیت پذیری ، لطافت روح زمان شهرداری او به یاد دارند.
ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود، مهریه همسرش اسلحه کلت او بود، 2 روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از 2 ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
شهید باکری در مدت مسئولیت اش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاش های گستردهای را برای برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به رغم فعالیت های شبانهروزی در مسئولیت های مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزان به میهن اسلامی دید و راهی جبههها شد.
وی با استعداد و دلسوزی فراوان توانست در عملیات فتحالمبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزی ها موثر باشد، در این عملیات یکی از گردان ها در محاصره قرار گرفته بود، که ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بینظیر آنان را از محاصره بیرون آورد.
در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیتالمقدس با همان عنوان شرکت کرد و شاهد پیروزی بر متجاوزان بعثی بود.
شهید باکری در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحت هایی که داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت کند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بیامان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم تر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش میکرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک از لوث وجود بعثی ها آزاد شد.
شهید باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزان، آمادگی و ایثار همهجانبهای را از خود نشان داد.
در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: «شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است».
شهید باکری همان زمان در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا میباشد همچنان در جبهه ها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود».
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها، او را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سال ها در کنارش بود، بازداشت؛ برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها، پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.
نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتک های توانفرسای دشمن از خود نشان دادند از حماسه های واقعی هشت سال دفاع مقدس است.
در مرحله آماده سازی و مقدمات عملیات بدر، اگر چه روزها به کندی میگذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی وارسته، آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش در میان گذاشت.
هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آب های هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
روحش یاد و راهش پررهرو باد.
ایرنا
۹۷/۱۲/۲۶