گفتاری متفاوت به بهانۀ چهارمین سالگرد درگذشت یاد هاشمی رفسنجانی در سیما؛ از آن شوریِ شور تا این بینمکی
چهارمین سالگرد درگذشت «اکبر هاشمی رفسنجانی» در سکوت نسبی در حال سپری شدن است.
بخشی از این سکوت نسبی ناشی البته از شیوع ویروس کروناست که اجتماعات را تعطیل کرده و از دورهمی خبری نیست مگر دورهمیهای مهران مدیری در تلویزیون به لطف ترفندهای تلویزیونی.
بخش دیگر اما از همین تلویزیون ناشی میشود که عملا یکی از چهرههای مؤثر با نقش تأسیسی را بایکوت کرده و از او سخنی نمیگوید یا کم میگوید و تازه این در حالی است که یکی از نزدیکترین کسان به هاشمی رفسنجانی در جایگاه ریاست جمهوری نشسته و میتوان تصور کرد سال دیگر چگونه خواهد بود.
آیت الله خامنهای در همان ابتدای رهبری تعبیر جالبی را دربارۀ امام خمینی به کار بردند که معمولا در سالگردها و روزهای 14 و 15 خرداد میخوانیم و میشنویم: «این انقلاب، بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته نیست.»
بر همین سیاق میتوان گفت کارنامۀ جمهوری اسلامی هم بدون نام «هاشمی رفسنجانی» قابل بررسی نیست. چرا که از نزدیکترین کسان به رهبر فقید انقلاب و دوست 50 سالۀ رهبری کنونی بود و همواره نقش مؤثری ایفا کرد. هر چند که پس از روی کار آمدن محمود احمدینژاد و خصوصا بعد از وقایع سال 88 فاصلهای ایجاد شد اما رابطۀ او نگسست. نه با حکومت که خود یکی از نمادهای آن بود کما این که شخص رهبری بر پیکر او نماز گزاردند و نه با مردم که جمعیت انبوهی پیکر او را تشییع کردند.
در طول این سال ها و در حیات و ممات هاشمی بسیار نوشتهام و طبعا قصد تکرار ندارم.
هر چند همۀ مردم ایران تصویر او را بارها و بارها از تلویزیون دیده و بخشهای قابل توجهی هم از نزدیک با هاشمی مواجهه داشتهاند اما برآنم در این گفتار متفاوت، به 6 نوبتی اشاره کنم که او را از نزدیک دیدم:
کامپیوتر در نمایشگاه
نخستین بار در سال 1370 و در اولین نمایشگاه گل و گیاه تهران که به صورت تخصصی در نمایشگاه بین المللی تهران برگزار می شد این دیدار رخ داد. در کار فضای سبز و پرورش گل و گیاه بودیم و دوستی که تازه از آمریکا آمده و با خود کامپیوتری آورده بود پیشنهاد کرد طرح های فضای سبز را در غرفه به نمایش بگذارد. البته ما سادهدلانه تصور میکردیم طرح ها همه کار خود اوست و کم مانده بود خود او را هم مخترع کامپیوتر تصور کنیم! این حرف ها بریا نسل جدید خندهدار به نظر میرسد اما کامپیوتر در آغاز ورود عمومی به ایران چنین داستانی داشت.
هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری بود و به غرفۀ ما که پا گذاشت جذب نمایشهای کامپیوتری شد. به یاد آورید که تازه ادارات مجهز به کامپیوتر میشدند و برای رییس جمهور توسعهگرا موضوع جذابی بود و با حوصله طرحهای مختلف را تماشا میکرد و دوست ما هم با آب و تاب توضیح می داد. انگار که کشف و اختراع خود اوست!
غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و مصطفی هاشمیطبا مدیر نمایشگاه بین المللی نیز همراه رییس جمهوری بودند. گفت و گوها تخصصی و غیر سیاسی بود و تصویر یک رییس جمهور علاقهمند به نوسازی در ذهن ما نقش بسته بود. شباهتی با آن هاشمی رفسنجانی نماز جمعه یا جانشین فرمانده کل قوا در سال های جنگ نداشت و انگار یک مرد تکنوکرات را در برابر می دیدیم.
سؤالی که سانسور شد
8 سال بعد من روزنامهنگار بودم و او دیگر رییس جمهوری نبود و در همین دی ماه کنفرانس خبری برپا کرد تا دربارۀ دلایل کاندیداتوری خود برای مجلس ششم توضیح دهد. نامزد شدنی که موج سنگینی علیه او به پا کرد. به عنوان سردبیر روزنامۀ «پیام آزادی» در نشست شرکت کرده بودم. برنامه را هم محسن هاشمی فرزند و رییس دفتر او اداره میکرد و برادرش مهدی هاشمی یک جا بند نبود و مدام این سو و آن سو میرفت.
به هر سه پرسش من پاسخ داد ولی شب از تلویزیون پخش نشد. شاید به خاطر اولی. این که مگر عبدالله نوری عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیست؟ پس چگونه است که مجمع نه در قبال محاکمه و نه حکم او موضع نمیگیرد و حتی ابراز تأسف نمیکند؟ دوم این که مگر دو سال قبل نگفته بودید با اتمام دورۀ ریاست جمهوری به سه کار خواهید پرداخت: مشاوره به رهبری، رسیدگی به مشکلات جهان اسلام و ادامۀ کار تحقیقی روی تفسیر قرآن. چگونه است که به جای این سه فقره در اندیشۀ بازگشت به مجلس و احتمالا ریاست مجلس هستید؟ سوم هم این که در این زمینه آیا با آقای خاتمی رییس جمهوری مشورت کرده اید یا نه؟
به هر سه با خوشرویی پاسخ داد. دربارۀ آقای نوری گفت توصیههایی داشتم که در دادگاه چه بگوید و چه نگوید اما ترجیح داد به گونهای دیگر عمل کند. آن سه موضوع را هم تأیید کرد اما گفت تمایل خودش نبوده و درخواستها زیاد بوده و به سومی که رسید با لحن خاصی گفت: بله، آقای خاتمی در جریان است و امید داشت از شدت موج انتقادات بکاهد.
یک آن احساس کردم نه. این آن هاشمی رفسنجانی نیست که ما او را سرزنش میکنیم و همان است که خبرنگاری خارجی گفت و با لبخند تأیید کرد. این که قلب اصلاحطلب و ریۀ محافظهکاری دارد. (آن زمان هنوز اصطلاح اصولگرا باب نشده بود و اصلاح طلب را هم روزنامۀ جامعه جا انداخت).
این پرسش و پاسخ در پخش تلویزیونی سانسور شد هر چند که اصل پخش مصاحبه از تلویزیون مورد انتقاد قرار گرفت چرا که عملا دربارۀ کاندیدا شدن در انتخابات مجلس بود. فرصتی که در اختیار دیگران قرار نگرفت.
استانداری که وزیر شده بود
دیدار بعد 9 سال بعد و در قالب هیأت مدیرۀ انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران با او در تابستان 87 صورت پذیرفت. رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود اما امکان توصیۀ به محمد جهرمی وزیر کار دولت احمدینژاد را نداشت که استاندار دولت خود او بود یا بیم داشت زمین بیندازد. این توصیه که از بهانهگیری علیه انجمن دست بردارند.
وقتی پرسید مشکلشان با شما چیست رییس و دبیر توضیح دادند و من هم اضافه بر سازمان گفتم: تصور آنان سیاسی بودن این تشکل خصوصا به خاطر اشتهار اعضای هیأت مدیره به اصلاح طلبی و هواداری آقای خاتمی است. البته ما اکنون شما را هم در ردیف اصلاحطلبان قرار میدهیم. این جملۀ آخر را که شنید از از آن «خیلی ممنون»های خاص خود گفت که بارِ طعنه ای آن می چربید به این معنی شاید که «خیلی ممنون که ما را هم دانستید»!
شاد از توافق
نوبت چهارم 5 سال بعد بود. در مرکز تحقیقات استراتژیک که برای معرفی دکتر ولایتی به جای حسن روحانی حالا رییس جمهوری و در آبان 1392 به نیاوران رفته بود و به خاطر موفقیت توافق موفقیت اولیه هستهای که به سرعت حاصل شده بود بسیار خوشحال به نظر می رسید.
نکتهای را می خواستم با او در میان گذارم اما محافظان مجال ندادند. سراغ یاسر رفتم و دریافتم در جایگاه فرزند هاشمی وارد نشده و به عنوانی یکی از نزدیکان رییس جمهوری جدید به حساب میآید. سالها بعد نزد خود دانستم آن نکته درست بوده اما هنگامی که دیگر هاشمی نبود!
کتابی که تحویل نشد
بار پنجم به واسطۀ دوستی به مراسم افطار مجمع دعوت شدم. همان شبی که دربارۀ داعش موضوعی را مطرح کرد و شخص نوری مالکی نخست وزیر وقت عراق را هم سرزنش کرد و در ظهور داعش مقصر دانست. خبرنگاری در آنجا نبود و پس از هماهنگی کلی سخنان او را در عصر ایران منتشر کردم و بسیار هم بازتاب داشت. خبری که هیچ رسانه دیگری نداشت و دفتر هاشمی هم تکذیب نکرد یا مربوط به جلسۀ خصوصی ندانست.
اتفاق جالب آن شب این بود که پس از صرف افطاری اعلام شد هنگام خروج چند کتاب تحویل خواهد شد که یکی مربوط به اتفاقات سال 88 است. نگهبانی اما تشخیص داده بود این فقره را کنار بگذارد و تحویل ندهد.
دیدار آخر
سرانجام این که تنها دو هفته قبل از درگذشت هاشمی رفسنجانی باخبر شدم در مراسم چهلم آیت الله موسوی اردبیلی در حسینیۀ جماران، او نیز شرکت میکند.
به خاطر پدرم که به رغم ارتباطات پیش از انقلاب با آن مرحوم مجال شرکت در مجالس ترحیم را نیافته بود و با کمترین حدس که این آخرین حضور هاشمی در یک جمع عمومی خواهد بود در آن آیین شرکت کردیم و شگفت این که به خواست مجید انصاری که از مریدان او بوده و هست و با این که قرار نبود سخنرانی کند دقایقی صحبت کرد و من به چهرۀ او مینگریستم و در شگفت بودم که کسی که از ابتدا همراه رهبر فقید انقلاب بوده و پیش و بعد از انقلاب همسایه و در حال تردد مدام به خانۀ امام، چگونه سالی قبلتر به بُغضی می رسد که به رد صلاحیت سید حسن خمینی آن واکنش را نشان دهد؟
دنیای شگفت انگیزی است. سال 76 دوستی در روزنامۀ فردا از من یادداشتی خواست. روزنامه ای راستگرا و تحت مدیریت آقای احمد توکلی و احتمالا به سبب اشتراک در نقد هاشمی رفسنجانی و نوشتم و در بهمن 76 در آن روزنامه منتشر هم شد با این مضمون که چرا در اخبار صدا وسیما خبرهای مربوط به آقای هاشمی که دیگر رییس جمهوری نیست مقدم بر رییس جمهوری میآید آن هم با ضمیر جمع (گفتند، رفتند، دیدار کردند). مقاله اثر کرد و نه البته به خاطر نویسنده که به عنوان موضع آن روزنامه در صدا وسیما به آن عمل شد و دیگر نه مقدم بر خاتمی نام هاشمی میآمد و نه با ضمیر جمع.
هرگز تصور نمیکردم 23 سال بعد، از همان صدا وسیما بپرسم چرا با سالگرد او این همه سرد برخورد میکنید؟ البته همۀ شبکه ها را ندیدهام ولی این گونه حس میشود.
مردی که به اعتدال و میانه روی شهرت داشت شاید اگر بود میگفت: نه به آن شوری شور، نه به این بی نمکی!
عصر ایران